کد مطلب:315074 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:283

استناد اهل سنت به آیه ای در فضیلت ابوبکر و پاسخ آن
اهل سنت آیه ی ذیل را برای فضیلت ابوبكر استناد می نمایند، آنجا كه خداوند می فرماید:

(الا تنصره فقد نصره الله اذا اخرجه الذین كفروا ثانی اثنین اذهما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا فانزل الله سكینته علیه و ایده بجنود لم تروها...) [1] .

«اگر او را یاری نكنید پس به تحقیق خداوند پیامبر خود را یاری نمود هنگامی كه كافران او را از شهر بیرون نمودند. آنگاه یكی از دو نفر (پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله) هنگامی كه در غار بودند به همسفر خود (ابوبكر) گفت: نترس و محزون نباش خداوند متعال با ماست. پس خداوند آرامش و وقار خود را بر او (رسول الله) فروفرستاد و او را به وسیله سربازانی كه تا به حال ندیده اید، یاری و تأیید فرمود».

بنا به اظهار اهل سنت:

اولا: خود مصاحبت و همسفری با پیامبر دلیل بر فضیلت و شرافت ابوبكر است.



[ صفحه 192]



ثانیا: پیامبر چون می دانست كه ابوبكر خلیفه اوست و وجود خلیفه بعد از پیامبر لازم است، لذا او را با خود به درون غار برد تا گرفتار دشمنان نشود.

ثالثا: بیان «ان الله معنا» دلیل بر این است كه خدا با او بوده و این خود دلیل شرافت و اثبات حق تقدم خلافت ابوبكر است.

رابعا: «فأنزل الله سكینته علیه» یعنی: خداوند وقار و آرامش خود را بر ابوبكر نازل كرد.

ولی به دلایل بسیار واضح عقلی و نقلی از كتب اهل سنت اظهارات فوق پایه و اساسی ندارد و بلكه دلالت آیه فوق برخلاف مقصود و نظر اهل سنت، نه تنها فضیلت و شرافتی نیست؛ بلكه نقیصه و نقاط ضعف به حساب می آید.

اولا: بنابر آنچه طبری در جزء سوم تاریخ خود نوشته، ابوبكر از حركت آن حضرت خبر نداشته؛ بلكه وقتی نزد حضرت علی علیه السلام رفت و از حال آن حضرت جویا شد علی علیه السلام فرمود: به غار رفته اند، اگر كاری داری نزد آن حضرت بشتاب.

ابوبكر در وسط راه به آن حضرت رسید و ناچار آن حضرت به اتفاق او رفتند.

پس معلوم است حضرت او را با خود نبردند، بلكه او بی اجازه رفت و از وسط راه به آن حضرت ملحق شد.

بلكه بنابر اخبار معتبر دیگر از اهل سنت، بردن ابوبكر تصادفی و از خوف فتنه و خبر دادن به دشمنان بوده است، از جمله شیخ ابوالقاسم بن صباغ - كه از مشاهیر علمای اهل سنت است - در كتاب «النور و البرهان» در حالات پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله از محمد بن اسحاق از حسان بن ثابت انصاری روایت نموده كه قبل از هجرت آن حضرت انجام عمره به مكه رفتم، دیدم كفار قریش در همان اوان، اصحاب آن حضرت را سب و قذف می نمایند، سپس می گوید:

امر رسول الله صلی الله علیه و آله علیا فنام فی فراشه و خشی من ابن ابی قحافة ان یدلهم علیه فاخذه معه و مضی الی الغار.



[ صفحه 193]



پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را امر فرمود تا در بسترش بخوابد و از ابوبكر بن ابی قحافه می ترسید كه دشمنان را به محل اختفا راهنمایی كند پس دست او را گرفت و با هم روانه غار شدند.

هم چنین مصاحبت هیچ دلیلی بر فضیلت نیست، چه برسد بر اثبات؛ زیرا چه بسیار نیكان كه مصاحبت با بدان داشته اند و بدانی كه مصاحبت با نیكان و مسلمانان داشته اند، هم چنان كه بسیاری از كفار و منافقین با پیامبر همنشینی و مصاحبت داشته اند و این مورد در مسافرت های عادی و عرفی بسیار واضح و مشهود است.

حضرت یوسف علیه السلام بنا با اظهار مفسرین اهل سنت پنج سال با دو نفر در زندان مصاحب بود كه كافر و قائل به خدایان بودند و حضرت یوسف علیه السلام خطاب به آنها می فرماید: (یا صاحبی السجن...).

هم چنین در سوره كهف از قول مرد مؤمن به رفیق كافر خود می گوید: (قال له صاحبه و هو یحاوره...) [2] و همین مختصر كفایت از توضیح بیشتر می نماید.

ثانیا: اگر خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله منحصر به ابوبكر بود، احتمال دوم ممكن بود. در حالی كه بنابر اعتقاد اهل سنت خلفای پس از پیامبر چهار نفر بودند و اگر حفظ خلیفه لازم بود پیامبر باید هر چهار خلیفه را كه در مكه حاضر بودند و جانشان درمعرض خطر بود با خود می بردند، نه این كه سه نفر بمانند و فقط یك نفر برود، بلكه مهم تر از آن، این كه پیامبر یكی از خلفای پس از خود (به اعتقاد اهل سنت) را در معرض خطر شمشیرها و حمله كفار قرار دهد و در بستر خود بخواباند و مسلم است كه آن شب، خانه پیامبر و بستر ایشان محل خطر و حمله ی دشمنان بوده است.



[ صفحه 194]



ثالثا: خداوند در سوره ی مجادله می فرماید:

(الم تر ان الله یعلم ما فی السموات و ما فی الأرض ما یكون من نجوی ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا أدنی من ذلك و لا أكثر الا هو معهم أینما كانوا...) [3] .

«آیا ندیده اید كه خداوند متعال آنچه در آسمان ها و زمین است می داند، هیچ نجوا و رازی بین سه نفر نیست مگر این كه خداوند نفر چهارم آنهاست و نه پنج نفر كه خدا ششم آنهاست، و نه كمتر از آن و نه بیشتر مگر این كه خداوند با آنها است، هر كجا باشند (چه آن كه خداوند متعال در هر جا و آگاه بر هر چیزی است)».

پس به حكم این آیه و سایر آیات و دلایل عقلی و نقلی خداوند متعال همواره با دوست و دشمن، مسلمان و كافر، مؤمن و منافق است. بنابراین، اگر دو نفر با هم باشند و یكی از آنها بگوید: خدا با ماست، دلیل بر فضیلت شخص خاصی نخواهد بود.

رابعا: مرجع ضمیر در «علیه» در عبارت «فأنزل الله سكینته علیه» پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است به قرینه ی جمله بعد كه «و أیده بجنود لم تروها» یعنی: «و خداوند پیامبر خود را با سربازانی كه ندیده اید، یاری نمود. و مرجع ضمیر در «علیه» و «أیده» هر دو پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است.

و اگر خداوند می خواست این شرافت شامل حال ابوبكر شود، به صورت تثنیه ضمیر را ذكر می فرمود. خداوند متعال در سوره ی توبه در قضیه جنگ حنین می فرماید:

(ثم أنزل الله سكینته علی رسوله و علی المؤمنین) [4] .



[ صفحه 195]



و در سوره ی فتح هم همین عبارت آمده است. و این مورد را تمام علمای منصف اهل سنت نیز قبول دارند.

خامسا: علاوه بر تمام اینها در خود آیه جمله ای است كه كاملا بر لاف مقاصد فوق است و آن ادامه آیه است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به ابوبكر فرموده اند: «لا تحزن» یعنی محزون و اندوهگین نباش.

پس اگر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله او را از این كار بازداشته، این عمل عصیان خداوندی بوده است و شرافتی برای ابوبكر نمی باشد تا مشمول رحمت و نزول سكینه باشد. در حالی كه از صفات اولیای الهی این است كه ابدا ترس و حزنی ندارند كه:

(الا ان أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون).

«آگاه باشید به راستی كه اولیای الهی ابدا ترس و حزنی ندارند».


[1] سوره ي توبه آيه ي 40.

[2] سوره ي كهف آيه ي 35.

[3] سوره ي مجادله آيه ي 8.

[4] سوره ي توبه آيه ي 26.